سحر خیز
کله سحر بیدار شدی ومثل اجل معلق پشت در ورودی نشستی . معنا و مفهوم ان اینست که نمیزارم برید منم اولش واقعا میخواستم بمونم و دیرتر برم گفتم ببین مامان نمیره بابا و خاله برن من و تو پیش هم باشیم بعد هم بریم یشنبه بازار.اما تو تکون نخوردی اول صبحی وعده خرید بستنی و دنت دادم اما سریع لباساتو عوض کردم و با غرغر انداختمت تو ماشین .از اول هم همینو میخواستی که با من بیای اداره. تاخیر خوردیم .بابا رسوندمون دم ساختمون واحد من . امروز تو واحد من توزیع سبد کالا بود کل اداره ریخته بودن اینجا .همه هم فهمیدن اقای همسر و من بچمونو اوردیم فقط ٥دفعه بردمت ته سالن دسشویی. تا ظهر هم غذات شد چند تا شکلات و کیک و شیر .باب...
نویسنده :
مامان
8:32